دوش وقت سحرازغصه نجاتم دادند
وندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بی خودازشعشعه ی پرتوذاتم کردند
باده ازجام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بودوچه فرخنده شبی
آن شب قدرکه این تازه براتم دادند
بعدازین روی من وآینه ی وصف جمال
که درآنجا خبرازجلوه ی ذاتم دادند
من اگرکام رواگشتم وخوشدل چه عجب
مستحق بودم واین ها به ذکاتم دادند
هاتف آن روز به من مزده ی این دولت داد
که بدان جوروجفاصبروثباتم دادند
این همه شهدوشکرکزسخنم می ریزد
اجرصبری است کزان شاخ نباتم دادند
همت حافظ وانفاس سحرخیزان بود
که زبندغم ایام نجاتم دادند
تاریخ : چهارشنبه 92/9/27 | 10:50 صبح | نویسنده : sahra | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.